قرائات-یعنى تلفّظهاى مختلف رسم الخطّ قرآن-از عوامل مختلفى نشأت مىگیرند و ملاکهاى مختلفى براى پذیرش یا ترجیح برخى از آنها ذکر کردهاند. اختلاف قرائات در برخى از موارد در مفهوم آیه تأثیر دارد ولى در اکثر نزدیک به همه موارد، در مفهوم آیه تأثیر محسوسى ندارد.در این مقاله ضمن بحث از مطالبى کلّى درباره قرائات، آیه 106 سوره البقرة-که مرتبط با مبحث نسخ است -به عنوان نمونه ذکر و اختلاف قرائات آن به همراه تفاسیر مربوط مطرح مىگردد.نیز دیدگاهى غیر معمول و جدید به عنوان زمینهاى براى مطالعه بیشتر درباره این آیه و مبحث نسخ ذکر شده است.
قرائات، تفسیر، اختلاف قرائات، نسخ و انساء.
قرائات جمع قرائت و قرائت مصدر سماعى ریشه ق رء است.قرائات در اصطلاح روش خواندن هر یک از پیشوایان تلاوت عبارت قرآن(مرکز الثقافة، 2/ 11)و به تعبیر دیگر گونهاى از احتمالات مربوط به نصّ قرآن است(معرفت، 1/ (1)-دانشیار دانشگاه آزاد اسلامى(تمام وقت واحد تهران مرکزى و نیمه وقت واحد تهران شمال)و مدرّس مدعّو واحدهاى علوم و تحقیقات و کرج A-Hemami@parsimail.com
230)و مىتوان گفت:قرائت تلفّظ رسم الخطّ قرآن بر اساس نقل است.
بدین ترتیب علم قرائات را مىتوان علمى دانست که به وسیله آن چگونگى اداى کلمات قرآن-چه در مواردى که تلفّظ مشترک میان همه قاریان است و چه در موارد اختلاف-با استناد به ناقل شناخته مىشود(خاروف، ز).
بحث از علل پیدایش اختلاف در قرائات خارج از این مقاله است و تنها بدین بسنده مىکنیم که نقل شفاهى قرآن در صدر اسلام و اختلاف مصاحف صحابه و مشکلات خطّ عرب در آن زمان علل پیدایش همه یا بخشى از اختلاف در قرائات بودند(بنگرید به:معرفت، 1/230 تا 246).نیز مىتوان تأثیر لهجهها و قیاس ادبى را از دیگر عوامل مؤثر در این زمینه دانست(بنگرید به:همان و نیز:مرکز الثقافة، 2/ 13 تا 25).
امّا اینکه چرا تا این اندازه تعداد قرائات زیاد شده است، علاوه بر نکات قبلى، این موضوع مىتواند ناشى از برداشت غلط از روایت مشکوک نزول قرآن بر هفت حرف باشد(بنگرید به:خوئى، 171 تا 193)و نیز معلول تعصّب قبیلهاى و منطقهاى مؤثر در لهجه و نوع کاربرد جملات است که اهل هر سرزمین معمولا به دنبال پیروى از قارى منطقه خود بودهاند(بنگرید به:مختار عمر و سالم مکرم، 1/ 39 تا 73).
نیز مىتوان اختلافات مذهبى را از عوامل مؤثر در برخى از موارد اختلاف در قرائات دانست که به عنوان نمونه مىتوان به اختلاف در تلفظ«ال یاسین»بر طبق برخى از روایات اشاره کرد(بنگرید به:طبرسى، 4/712 و بحرانى، 4/33 و 34).
براى پذیرش یک قرائت-جدا از بحث استناد حقیقى آن به خدا و با توجّه به ضرورت پذیرش حدّاقل یک تلفّظ براى هر کلمه-سه ملاک مطرح کردهاند:
1-موافقت با رسم الخطّ
2-نقل مورد اعتماد
3-سازگارى با قواعد دستور زبان عربى
البته صرف ناسازگارى با قواعد دستور زبان عربى، دلیل بر بطلان قرائت نیست، چرا که تدوین دستور زبان عربى، الزاما به گونهاى نبوده است که تمام وجوه استعمال بخشهاى عرب زبان صدر اسلام را احصاء کند و لزومى هم ندارد که تمام کاربردهاى قرآنى منطبق بر لغت قریش یا سایر قبیلههایى که گویش آنها ضبط شده است، باشد.از سوى دیگر ضعف سندى یک قرائت، الزاما به منزله مردود بودن آن نیست، چرا که ممکن است روایت با سند ضعیف، مطابق با واقع باشد(بنگرید به: ابن الجزرى، 1/9 تا 12 و معرفت، 1/336 تا 392).
اختلاف در قرائات از یکسو به اختلاف داشتن یا نداشتن در شکل ظاهرى کلمات(مجرّد از نقطه و حرکات)و از سوى دیگر به تأثیر گذار بودن یا نبودن در معنى تقسیم مىشود.
اختلاف قرائات با توجّه به شکل ظاهرى عبارتاند از:
1-اختلاف در نوع حرف مانند کلمه«ننشرها»(البقره/259)که به دو شکل «ننشرها»و«ننشزها»خوانده شده است(دانى، 82 و قاضى، 223).
2-اختلاف در داشتن یا نداشتن تشدید مانند کلمه«نزل»(الشعراء/193)که با تشدید و بدون تشدید حرف(ز)خوانده شده است(دانى، 166، قاضى، 332).
3-اختلاف در حرکات مانند کلمه«مقاما»(مریم/73)که به فتح و ضمّ حرف (م)خواندهاند(دانى، 149 و قاضى، 318).
4-اختلاف در بودن یا نبودن یک حرف مانند«ملک»(الحمد/4)که با حرف (الف)و بدون آن خوانده شده است(دانى، 18 و قاضى، 50).
5-اختلاف در بودن یا نبودن یک کلمه مانند«فانّ اللّه هو الغنىّ الحمید»(الحدید /24)که در برخى قرائات کلمه«هو»خوانده نمىشود(دانى، 208 و قاضى، 368).
6-اختلاف در قرار گرفتن کلمهاى در جاى کلمه دیگر مانند«و طلح منضود» (الواقعة/29)که به شکل شاذ«و طلع منضود»خوانده شده است(مختار عمر و سالم مکرم، 1/68).
7-جابجایى کلمات که نمونه آن در«و جاءت سکرة الموت بالحقّ»(ق/19)که قرائت منسوب به ابى بکر آنر«و جاءت سکرة الحقّ بالموت»خوانده است (معرفت، 1/374 به نقل از تفسیر قرطبى).
8-اضافه کردن جملاتى به متن قرآن که مدّعیان وجود نقیصه در قرآن بدان معتقد هستند(بنگرید به:خوئى، 201 تا 207).
9-اختلاف در قواعدى مانند ادغام و میزان مدّ که صرفا صورى است و به شکل مفصّل در کتبى چون النّشر(ابن جزرى)، التیسیر(دانى)و شروح متعدّد شاطبیّه آمده است و لزومى به طرح آن در این مقاله نیست.
امّا اختلاف قرائات به شکل مؤثّر در معنى، خود بر سه گونه است:
الف-گونهاى که در معنى کلّى عبارت تغییر محسوسى ایجاد نمىکند و تنها جنبه تأکیدى دارد و یا تفنّن در گفتار تلقّى مىشود، مانند«کفّارة طعام»(المائدة، 95)که برخى با تنوین کلمه اوّل و بعضى با اضافه آن خواندهاند(دانى، 100 و قاضى/253)و یا کلمه«تنجیکم»(الصّفّ، 10)که هم ثلاثى مجرّد و هم از باب تفعیل خوانده شده است(دانى، 210 و قاضى، 370).
ب-گونهاى که در معنى کلّى عبارت تغییر ایجاد مىکند، ولى این تغییر چنان فاحش نیست که مفهوم تفاوتى جدّى پیدا کند، مانند آیه«فتلقّى ادم من ربّه کلمات» (البقرة/37)که بنابر فاعل بودن«آدم»و مفعول بودن«کلمات»و برعکس خوانده شده است(دانى، 73 و قاضى، 202).
ج-نوعى از اختلاف در قرائات که در معنى عبارت تغییر جدّى ایجاد مىکند و بحث اصلى این مقاله پیرامون آن است.در ادامه بحث به ذکر نمونهاى از این نوع و بررسى و نقد برخى از تفاسیر مربوط به آن مىپردازیم.در این بررسى، تنها قرائات موافق با رسم الخطّ مورد توجّه است و از بررسى موارد مخالف با رسم الخطّ خوددارى مىشود.
براى نمونه آیه 106 از سوره البقرة را برگزیدهایم:
ما ننسخ من ایة أو ننسهانأت بخیر منها أو مثلها ألم تعلم أنّ اللّه على کلّ شىء قدیر.
آیه فوق را با اختلافهاى متعدّدى قرائت کردهاند:
1-«ما ننسخ»به شکلهاى«ما ننسخ»، «ما ننسخ»و«ما ننسک».
2-«ننسها»به شکلهاى«ننسها»، «ننسأها»، «ننساها»، «تنساها»، «تنسأها»، «تنساها»، ننسئها»، «ننسّها»، «ننسک»، «ننسکها»، «ننسها»، «تنسها»، «تنسها»و «ننسخها».
3-«نات»به دو شکل«نأت»و«نجىء».
4-«بخیر منها أو مثلها»به دو شکل«بخیر منها أو مثلها»و«بمثلها أو بخیر منها» (بنگرید به:مختار عمر و سالم مکرم، 1، 98 تا 101).
موارد سوم و چهارم، اختلاف محسوسى در معنى ایجاد نمىکند، بنابراین از بحث پیرامون آن صرفنظر مىشود.
ریشههایى که باید درباره آنها بررسى شود، عبارتاند از:
الف-ریشه«ن س خ» ب-ریشه«ن س ى»
ج-ریشه«ن س ء»
نسخ را از میان بردن چیزى به وسیله چیز دیگرى که در پى آن مىآید، معنى کردهاند(راغب، 801).یعنى از بین بردن چیزى و جایگزینى چیز دیگر بجاى آن. علاوه بر مفهوم از میان بردن چیزى بوسیله جایگزین آن، تغییر حالت و یا مکان چیزى را نیز با تعبیر نسخ بیان داشتهاند(همان و خورى، 5، 391).
از نظر اصطلاحى نیز نسخ را:برداشتن امر ثابت در شریعت به سبب پایان یافتن زمان آن و به تعبیر دیگر:تقیید حکم مطلق از جهت مدّت اجرا، به قید زمان پایان اجراى آن دانستهاند(بنگرید به:خوئى، 277 تا 280 و سیوطى، 3، 66 تا 68)و به عبارت دیگر نسخ بیان قید زمان پایان مدّت اجراى حکمى است که مردم گمان مىکردهاند؛آن حکم ابدى است، ولى در علم خدا چنین نبوده است(نیز بنگرید به:رازى، 3/205 تا 211).
نسیان را ترک آنچه در حافظه است، دانستهاند.خواه سهوى باشد و خواه عمدى(راغب، 803)و انساء و تنسیة وادار کردن به فراموشى است(خورى، 5/398).برخى نیز نسیان را به معنى ترک کردن دانستهاند(بنگرید به:طبرسى، 1/347 و رازى، 1/205).
نسأ را تأخیر در زمان(چیزى)دانستهاند(راغب، 804)و باب افعال آن نیز به همین معنى است(خورى، 5/389).
گفتیم که در آیه 106 سوره البقرة، قرائات متعدّدى وجود دارد.این تعدّد قرائات در محور تفاوت میان ریشههاى«ن س ى»و«ن س ء»خلاصه مىشود و تفاوت بعضى از قرائات در ناحیه جابجایى بعضى کلمات با یکدیگر است.یعنى در قرائت منسوب به ابن مسعود و اعمش آیه را بدینگونه خواندهاند:ما ننسک من ایة أو ننسخها نجىء بمثلها أو خیر منها و ما به دلیل مغایرت این قرائت با رسم الخطّ از بررسى آن خوددارى مىکنیم و به قرائات دیگر مىپردازیم.
«ننسخ»و«ننسخ»را برخى به یک معنى دانستهاند و برخى دیگر گفتهاند: «ننسخ»به معنى:داراى نسخ قرار مىدهیم، است(رازى، 1/205).بعضى نیز انساخ را به معنى منسوخ یافتن دانستهاند و معنى«ننسخ»را اینچنین گفتهاند: منسوخ مىیابیم و این منسوخ یافتن به دلیل آن است که آن را نسخ مىکنیم (آلوسى، 1/478).تا اینجا معنى دو قرائت تفاوت خاصّى با یکدیگر پیدا نمىکند. بعضى نیز گفتهاند:«ما ننسخ»در تقدیر«ما ننسخک»است، یعنى آنچه نسخش را براى تو-اى پیامبر-مباح مىکنیم.بعضى دیگر نیز انساخ را امر به نسخ و پیامبر(ص)یا جبریل(ع)را مأمور به آن دانستهاند.احتمال اینکه نسخ در معنى نسخهبردارى از لوح محفوظ باشد، نیز از موارد مطرح شده درباره این آیه است (همان، 478 و 479).
بر طبق این قرائت، معنى آیه این است که هر آیهاى را نسخ کنیم یا آن را فراموش نماییم.با توجّه به عدم جواز نسبت فراموشى به خدا، نسیان را به معنى رها کردن در نظر مىگیریم.یعنى فراموش کردن آیه، به معنى نسخ نکردن آن باشد.بدین معنى که نسخ آیه یا ترک نسخ آن، هر دو داراى مصلحت است و با توجّه به مصلحت یکى از آنها-نسخ یا ترک نسخ-واقع مىشود.
با توجّه به این قرائات، نسیان به پیامبر(ص)نسبت داده مىشود.اگر نسیان را به معنى ترک بگیریم، بحث خاصّى وجود ندارد و اگر به معنى فراموشى در نظر گرفته شود، این سؤال پیش مىآید که آیا فراموشى براى پیامبر(ص)جایز است یا جایز نیست؟در این مورد به آیه«سنقرئک فلا تنسى الاّ ما شاء الله»(الاعلى، 6 و 7)استناد کردهاند و نظر صحیح برداشتى است که تفسیر المیزان دارد و فراموشى را براى پیامبر(ص)روا نمىداند و استثناء«إلاّ ما شاء اللّه»را براى اثبات بقاء قدرت خدا بر این کار مىداند نه وقوع آن.چرا که سیاق آیه امتنان است و وقوع نسیان براى پیامبر(ص)، با امتنان سازگار نیست(طباطبایى، 1/253 و 254).در مقابل عدّهاى فراموشى را براى پیامبر(ص)جایز دانستهاند(بنگرید به:طبرسى، 1/347 و 348).
با توجّه به این قرائات، سه حالت مىتواند در نظر گرفته شود:
الف-مفعول محذوف، پیامبر(ص)باشد.یعنى«ننسکها».
ب-مفعول محذوف، هر کسى-شامل پیامبر(ص)-باشد.یعنى«ننس احدا ایّاها».
ج-مفعول حذف شده، هر کسى بجز پیامبر(ص)باشد.یعنى«ننس غیرک ایّاها».در حالتهاى اوّل و دوم، باید نسیان را به معنى ترک در نظر گرفت و در حالت سوم، بحث نسخ تلاوت-همراه با حکم یا بدون آن-پیش مىآید که از عهده بحث ما خارج است(بنگرید به:طبرسى، 1/348، رازى، 1/208 و 209 و خویى، 285 و 286).
قرائت«تنساها»همان«تنسأها»و«تنساها»نیز«تنسأها»است که در هر دو مورد، همزه را تسهیل کردهاند.
گفته شد که باب افعال ریشه«ن س ء»را هم معنى با ثلاثى مجرّد آن دانستهاند. ولى تفسیر کشّاف تفاوتى میان این دو قائل است:و نسؤها:تأخیرها و اذهابها لا الى بدل، و انساؤها:أن یذهب بحفظها عن القلوب(زمخشرى، 1/176).
البته روح المعانى تفسیر مشهور این قرائات-یعنى از ریشه ن س ء-را اینگونه بر مىشمرد که آنرا از ذهن دور مىکنیم، به شکلى که ذهن نه معنى و نه لفظ آن را به یاد داشته باشد.با این تفسیر هر دو نوع قرائت-ریشه/ن س ى/و ریشه/ن س ء/-را در یک راستا مىبیند(آلوسى، 1/479).برخى نیز گفتهاند:معنى آیه این است که آنچه را نسخ مىکنیم-یعنى منسوخ است-و آیهاى که نزولش را به تأخیر مىاندازیم- یعنى ناسخ-، در هر دو مورد، بهتر از آن یا مانندش را مىآوریم.بدین ترتیب که منسوخ در هنگام ذکر بهتر است و ناسخ نیز به وقت خود بهتر است و در عین حال مانند یکدیگر هستند.این معنى که آلوسى نیز بدان تمایل دارد(همان)، یکى از بهترین تفاسیر براى این قرائت-ریشه/ن س ء/-است.
قابل توجّه اینکه اسناد به تأخیر انداختن آیه به پیامبر(ص)، خود معانى مختلفى را مىتواند در بربگیرد:تأخیر در خواندن آیه یا تفسیر آن و یا تأخیر در اجراى حکم آن(بنگرید به:طبرسى 1/348).
بر خلاف نگاه رایج به ناسخ و منسوخ، دیدگاهى مخالف وجود دارد که ناسخ را موقّتى مىداند و منسوخ را برگشتپذیر.محمود محمّد طه-که به دلیل عقایدش در سودان به حکم ارتداد اعدام شد-چنین مىگوید:
«ما ننسخ من آیة»یعنى آنچه را که ما الغاء مىکنیم و حکم آیهاى را برمىداریم. «أو ننساها»یعنى انجام حکم آن را به تأخیر مىاندازیم، «نأت بخیر منها»یعنى آیهاى مىآوریم که براى فهم مردم مناسبتر است و آن را به عنوان جایگزین حکم به تأخیر افتاده، براى اجرا نازل مىنماییم.«أو مثلها»یعنى خود حکم به تأخیر افتاده را در شرایط مناسب بازمىگردانیم.بنابراین آیات نسخ شده، تنها اجراى حکم آنها در این زمان نسخ شده است، پس حکم آن تا زمانش فرا رسد، به تأخیر افتاده است(نعیم، 144).یعنى در حقیقت نسخ را اجراى موقّت حکمى بنابر ضرورتى مىبیند که این حکم دوم ناپایدار است و پس از رفع حالت اضطرار، باید به همان حکم نخست عمل شود.با توجّه به مفصّل بودن نقد این فرضیّه و خارج از موضوع بودن آن، خواننده را به مقاله بحث نسخ و نقش آن در تفسیر-که به یارى خدا در آینده نزدیک تقدیم مىشود-ارجاع مىدهیم.
اختلاف قرائات در پارهاى از موارد، موجب تفاوت در تفسیر است.البته در اکثر قریب به همه موارد، مىتوان تفاسیر مختلف مبتنى بر اختلاف قرائات را به یکدیگر نزدیک نمود، ولى در تمامى موارد این امکان وجود ندارد و در نهایت باید یکى از تفاسیر منطبق با یکى از قرائات-مورد پذیرش-را برگزید.
1-قرآن کریم
2-آلوسى، محمود، روح المعانى فى تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانى، دار احیاء التّراث العربى، چاپ اوّل.
3-ابن الجزرى، محمّد، النّشر فى القراءات العشر، دار الفکر، چاپ اوّل.
4-بحرانى، سیّد هاشم، البرهان فى تفسیر القران، دار التّفسیر، چاپ اوّل.
5-خاروف، محمّد فهد، المیسّر فى القراءات الاربعة عشرة، دار ابن کثیر و دار الکلم الطّیب، چاپ اوّل.
6-خورى شرتونى، سعید، اقرب الموارد فى فصح العربیّة و الشّوارد، دار الاسوة، چاپ اوّل.
7-خویى، سیّد ابو القاسم، البیان فى تفسیر القرآن، انوار الهدى، چاپ نهم.
8-دانى، ابو عمرو عثمان، التیّسیر فى القراءات السّبع، کتابفروشى جعفرى، چاپ دوم.
9-رازى، (فخر الدّین)محمّد، مفاتیح الغیب(التفسیر الکبیر)، دار الکتاب العربى، چاپ اوّل.
10-راغب اصفهانى، حسین، مفردات الفاظ القران، دار القلم، چاپ اوّل.
11-زمخشرى، محمود بن عمر، الکشّاف عن حقائق غوامض التّنزیل و...، دار الکتاب العربى، چاپ اوّل.
12-سیوطى، (جلال الدین)عبد الرّحمن، الاتقان فى علوم القران، انتشارات رضى، چاپ دوم.
13-طباطبائى، سیّد محمّد حسین، المیزان فى تفسیر القران، مطبوعاتى اسماعیلیان، چاپ سوم.
14-طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان لعلوم القران، دار المعرفة، چاپ دوم.
15-قاضى عبد الغنى، عبد الفتّاح، الوافى فى شرح الشّاطبیّة، مکتبة الدّار، چاپ اوّل.
16-مختار عمر، احمد و سالم مکرم، عبد العال، معجم القراءات القرانیّة، انتشارات اسوة، چاپ دوم.
17-مرکز الثّقافة و المعارف القرانیّة، علوم القران عند المفسّرین، مکتب الاعلام الاسلامى، چاپ اوّل.
18-معرفت، محمّد هادى، تلخیص التّمهید، مؤسّسة النّشر الاسلامى، چاپ دوم.
19-نعیم، عبد اللّه احمد، نواندیشى دینى و حقوق بشر(مترجم:حسنعلى نوریها)، انتشارات فرهنگ و اندیشه، چاپ اوّل.